فواید ازدواج نکردن؟
نویسنده : محمد پارسایی | زمان انتشار : 06 مهر 1401 ساعت 18:56
*** پیامبر اکرم (ص) : «بدترین مرد های شما کسی است که عزب (بدون ازدواج) بمیرد» (وسائل الشیعه، ج 14، ص7) ***
از مکاتبه مجدد و بازخوردتان حق شناسی کرده و سپاسگزاریم.
*** پرسشگر گرامی؛ با توجه به مکاتبه قبلی و نوشته هایتان در این مکاتبه، باید بگوییم که نگاه شما نسبت به عشق و ازدواج نگاه صحیحی نیست. وقتی تفکر فرد نسبت به موضوعی اشتباه باشد، لاجرم صحبت ها و رفتارهایی که از او صادر می شود اشتباه خواهد بود. اگر با عینک عقل و منطق و نه احساس صرف، به توضیحات زیر توجه کنید، متوجه نگاه اشتباه تان خواهید شد :
- مشکل برخی از جوانان این است که عشق را تنها در ویژگی های سطحی و ظاهری طرف مقابل می بینند (چهره، محبتی که از او دیده اند و ...)، و در یک لحظه و بدون هیچ پایه منطقی، خود را عاشق و واله طرف مقابل می دانند! و اهمیتی به ملاک های اصلی ازدواج (ایمان، اخلاق، صفات رفتاری مناسب، اصالت خانوادگی طرف مقابل و ...) که برای موفقیت هر زندگی مشترکی لازم است قائل نمی شوند و آن ها را کم اهمیت جلوه داده و می گویند وقتی کسی را دوست داری بقیه موضوعات حل است! متأسفانه این نگاه، فضایی را بر ذهن و دل فرد حاکم می کند، که عیوب طرف مقابل را به هیچ وجه نمی بیند و به مشورت های دیگران هم توجهی نمی کند. جوانان ما باید بدانند که برای ازدواج، تنها دوست داشتن کافی نیست (لازم است ولی کافی نیست). اینگونه صحبت ها که به ندای قلبت گوش کن و ببین که چه کسی را دوست داری همه بی پایه و اساس است و در آینده باعث ویرانی زندگی می شود. این همه افرادی که در دادگاه ها برای طلاق مراجعه می کنند و متاسفانه آمار آن هم رو به فزونی است خیال می کنید به ندای که گوش کرده اند؟ ندای عقل یا ندای قلب. اگر با اکثر این زوج ها صحبت کنید خواهید دید که که در ابتدا برای هم می مردند و عاشق و دلباخته و فدایی هم بودند ولی پس از مدتی متوجه شدند که اشتباه کرده اند و این عشقشان پوچ و تهی بوده و هیچ سنخیتی با طرف مقابل ندارند. چرا؟ چون قبل از ازدواج چشم هایشان را نسبت به حقایق بسته بودند، ولی چه بخواهی چه نخواهی گذر زمان چشم ها را رو به حقیقت باز می کند و آن موقع است که دو عاشق دیروز، امروز با تمام توان بر طبل جدایی می کوبند. دو فردی که در ابتدا یک لحظه دوری هم را تحمل نمی کردند، حال یک لحظه حضور همدیگر را تحمل نمی کنند؛ این ها افسانه و خیال نیست، واقعیت هایی است که رخ داده و می دهد؛ انسان باید در این امر مهم با عقل و منطق پیش رود و پس از ازدواج درب عواطفش را به روی همسرش باز کند و بی دریغ به او محبت کند و او را دوست داشته باشد. آدمی باید عاقلانه ازدواج کند و عاشقانه زندگی کند. زوج هایی که تنها با تکیه بر احساس صرف، و بدون تحقیق و تفکر و در نظر گرفتن ملاک ها اقدام به ازدواج می کنند، قدم در خانه سستی می گذارند که هر لحظه امکان فرو ریختن آن است.
- مسأله بعدی که باید به آن توجه کرد این است که برخی اوقات ما فردی را مناسب برای ازدواج و همسری خود می دانیم ولی به هر دلیلی (بی علاقگی طرف مقابل، مخالفت خانواده و ...)، امکان ازدواج میسر نمی شود. حال باید چه کرد؟ نشست و زانوی غم بغل گرفت و گفت من دیگر ازدواج نمی کنم، چرا که به همسر مورد علاقه ام نرسیدم! اگر این تفکر اشتباه در ما جاری باشد، معنایش این است که باید بعد از هر شکست، دست از تلاش بر داریم : «در رشته مورد علاقه ام قبول نشدم، دیگر تحصیل نمی کنم»؛ «به شغل مد نظرم نتوانستم ورود پیدا کنم، پس دیگر کار نمی کنم» و ... .
- حال شما به دختری علاقه مند هستید که اولاً خانواده اش مخالف ازدواج شما با ایشان هستند، ثانیاً دختر مورد نظر هم اهمیتی به احساس شما نمی دهد و با افرد دیگر بگو بخند دارد. ثالثاً خودتان هم می گویید الان احساس می کنم این علاقه یکطرفه است. اینها به کنار؛ اگر شما واقعاً علاقه مند به ازدواج با او باشید و فکر می کنید ملاک های مدنظرتان را داراست و با او خوشبخت خواهید شد، باید تمام تلاش تان را برای رسیدن به او به خرج دهید؛ افرادی هستند که بارها به خواستگاری دختر مورد علاقه شان می روند و بارها جواب رد می شنوند ولی ناامید نمی شوند. نوشته های شما تلاشی را از شما نشان نمی دهد. شما می توانید به طور رسمی و با خانواده تان به خواستگاری ایشان بروید و سعی کنید نظر آن ها را جلب نمایید. اگر هم موفق به اینکار نشدید، نباید ناراحت شوید چرا که تمام تلاش تان را کردید و به هدفتان نرسیدید. وظیفه ما تلاش است و نتیجه را دیگر خدا رقم می زند؛ وقتی علیرغم تلاش ها، نتیجه مدنظرمان حاصل نشد، باید دانست که مصلحتی در کار است که به نفع زندگی دنیایی و اخروی مان می باشد، پس باید به آن راضی بود و مسیرهای دیگری را برای رشد و تعالی خود امتحان کرد.
*** پرسشگر گرامی؛ یکی از نشانه های افراد عاقل و بهنجار دوری از افراط و تفریط و قدم در مسیر تعادل است. این که دیگر نمی خواهم ازدواج کنم و فقط می خواهم تحصیل کنم، بویی از تعادل ندارد. هم تحصیل امری تقدیس شده است و هم ازدواج. فراوانند افرادی که هم ازدواج کرده اند و هم به مراتیب بالای علمی رسیده اند. البته اگر کسی فکر می کند با ازدواج به روند تحصیلی اش ممکن است ضربه وارد شود، می تواند کمی آن را به تأخیر بیندازد ولی ازدواج نکردن هیچ گاه توصیه نمی شود چون نیاز به ازدواج، امری غریزی و فطری است و در نهاد هر انسان سالمی گذاشته شده و فواید فراوانی بر آن مترتب است و از مستحبات موکد در دین اسلام می باشد.
*** پرسیدید «آیا ازدواج نکردن در دین اسلام گناه است؟» در جواب باید گفت ازدواج نکردن گناه نیست، به شرطی که انسان با ازدواج نکردن، به ورطه گناه کشیده نشود؛ ولی اگر فردی نتواند شهوت و نیاز جنسی اش را کنترل کند بر او واجب است که ازدواج نماید. فراموش نکنید که ازدواج سنت پیامبر است و شایسته است هر مسلمانی اهتمام خود را برای عمل به این سنت حسنه به کار گیرد. پیامبر اکرم (ص) و امامان ما همه ازدواج کرده اند؛ پس اگر ما تابع آن ها هستیم، باید آن ها را الگوی خود قرار دهیم. شما نگاه کنید پیامبر اکرم (ص) بعد از حضرت خدیجه دوباره ازدواج کرد، حضرت علی (ع) بعد از حضرت فاطمه (س) دوباره ازدواج کرد. اگر این تفکر درست بود که با از دست دادن فرد مورد علاقه دیگر نباید ازدواج کرد، پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) دوباره ازدواج نمی کردند. اگر کسی تفکر و رفتار صحیح در این زمینه را می خواهد، پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) و سایر امامان معصوم راه را نشان داده اند، راهی که بی شک درست می باشد و مورد رضایت خداست.
*** در پایان این نوشتار به برخی از فواید ازدواج اشاره می کنیم که امیدواریم توجه به آن ها به شما در تصمیم گیری برای ازدواج کردن یا نکردن، کمک کند :
بى شک هیچ شالوده اى، مقدس تر از بناى رفیع ازدواج نیست ،رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: «ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عز و جل من التزویج» ؛ هیچ بنایى در اسلام محبوب تر از ازدواج، نزد خداوند بنا نشده است (وسائل الشیعه، ج 14، ص 3) و هر ملتى در دین و آیین خود به نوعى از آن بهره مند است. دین اسلام بیش از همه بر آن تأکید دارد و براى آن آثار و فواید مهمى یاد کرده است :
1. آرامش و محبت :
مهم ترین نیازى که بر اثر ازدواج تأمین مى شود، نیاز به آرامش و احساس امنیت و آسودگى است. این نیاز که در سرشت آدمى ریشه دارد، چنان مهم است که خداوند متعال در بیان فلسفه ازدواج مى فرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» ، از نشانه هاى او این است که همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میانتاتان مودت و رحمت قرار داد. در این نشانه هایى است براى گروهى که تفکر مى کنند (روم، 21). بنابراین ازدواج و در کنار همسر بودن ، موجب آرامش و امنیت خاطر روحى زن و مرد قرار داده شده است. در اوایل جوانى احساس تنهایى، بیهودگى و نداشتن پناهگاه انسان را فرا مى گیرد. ازدواج و قرار گرفتن در کنار همسرى شایسته و دلسوز این احساس را از بین مى برد و او را به آرامش روحى مى رساند. این احساس آرامش به ثبات فکرى و روحى، وقار، احساس ارزشمند بودن و لذت مى انجامد. در واقع دست آفرینش نوعى کشش درونى میان زن و مرد به ودیعت نهاده تا هر کدام در سنین خاص خواهان یکدیگر شوند و اضطراب و پریشانى شان از طریق ازدواج به سکونت و آرامش تبدیل گردد. دانشمندان علوم تجربى و انسانى نیز ارضاى صحیح و به موقع غریزه جنسى و ترشح معتدل غدد جنسى را براى سلامت جسم و روان آدمى لازم دانسته، عدم آن را سبب پاره اى از بیمارى هاى روانى و گاه جسمانى شمرده اند.
2. رزق و روزی و بی نیازی :
«وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»؛ مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهید و همچنین غلامان و کنیزان صالح را، اگر فقیر و تنگدست باشند. خداوند از فضل خود آنان را بى نیاز مى سازد؛ خداوند گشایش دهنده و آگاه است (نور ،32).
3. به دست آوردن نیمی از دین :
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله : «من تزوج فقد احرز نصف دینه»؛هر کس ازدواج کند، به درستى که از نصف دینش پاسدارى کرده است) وسائل الشیعه، ج 14، ص 5).
4. باز نگاه داشتن و دور کردن انسان از گناه :
یکی از مهم ترین دام های شیطان که به وسیله آن بیشتر افراد از صراط مستقیم الهی و دین حق منحرف می شوند و به گرداب معصیت وگناه می افتند، مساله غریزه جنسی است. وقتی انسان مورد حلالی برای ارضای این غریزه و خاموش کردن این آتش سوزان داشته باشد، دیگر فکرخیانت به نوامیس دیگران و آلوده شدن به گناهان دیگر ( از قبیل لواط واستمنا ) از سرش بیرون می رود. همچنین مرتکب گناهان دیگری که مقدمه برای بعضی از کارها است ( مثل دروغ ، حیله و مکر، قتل و ...) نمی شود و این مساله به تجربه ثابت شده است. آری ، اگر کسی ازدواج کند در واقع نصف دینش را حفظ کرده ، پس باید راجع به نصف دیگرش تقواپیشه کند ، چون نصف دیگر گناهان هم منشأ دیگری دارد، مثل ربا خواری،رشوه، ظلم و تعدی، حب ریاست که منشأ آنها حب و علاقه به دنیا است.
از این رو فقیهان ازدواج را از مستحبّات مؤکد بر شمرده اند و آن را براى کسى که به سبب نگرفتن همسر به گناه بیفتد، واجب دانسته اند.
5. تکمیل کردن انسان :
هیچ انسانى به تنهایى کامل نیست و پیوسته در جهت جبران کمبود خویش تلاش مى کند. جوان در پى رسیدن به استقلال فکرى است؛ براى جبران نواقص و تأمین نیازهاى بى شمار خود به سوى ازدواج سوق داده مى شود و با گزینش همسرى مناسب و شایسته موجبات رشد و تکامل خویش را فراهم مى کند. مرحوم شهید مطهرى در این باره مى فرماید: «تشکیل خانواده یعنى یک نوع علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران.... و یکى از علل این که در اسلام ازدواج یک امر مقدس و عبادت تلقى شده است همین است... ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعى فردى و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است... پختگى اى که در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده ایجاد مى شود، در هیچ جاى دیگر نمى توان به آن رسید. و آن را فقط در ازدواج و تشکیل خانواده باید بدست آورد».
شخصیت انسان پس از ازدواج به یک شخصیت اجتماعى تبدیل مى شود؛ زیرا در پرتو ازدواج و زندگى مشترک خود را شدیداً مسؤول حفظ همسر و تأمین وسائل زندگى و تربیت فرزندان آینده تلقى مى کند و تمام هوش، ابتکار و استعدادهاى خود را به کار مى گیرد؛ به عبارت دیگر، احساس مسؤولیت اجتماعى در او شکل مى گیرد و بسیارى از شایستگى ها و توانمندى هاى نهفته در درونش را شکوفا مى سازد. بنابراین، مى توان ازدواج را مایه رشد و کمال یافتن انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونه اى آفریده که بدون جنس مخالف ناقص است و با جنس مخالف کامل مى شود. مرد به زن نیازمند است و زن به مرد. هر کدام از دو جنس از نظر روحى و جسمى به هم وابسته اند و با قرار گرفتن در کنار هم یکدیگر را تکمیل مى کنند.
6. تولید مثل و بقای نسل :
یکى از ثمرات بزرگ ازدواج ، وجود فرزند و بقاى نسل آدمى است. تولید و تکثیر نسل را نباید کوچک و بى اهمیت شمرد؛ زیرا هدف آفرینش جهان وجود انسان و پرورش و تکامل او است. تولید و پرورش انسان هاى خدا پرست و موحد و نیکوکار و صالح، مطلوب خداى جهان آفرین است. از دیدگاه اسلام، وجود فرزند صالح براى پدر و مادر یک عمل صالح شمرده مى شود و در سعادت دنیا و آخرت آن ها مؤثر است. به همین جهت، معصومان تولید و تکثیر نسل را از اهداف ازدواج خوانده اند. پیامبر اکرم (ص) مى فرماید: «چه مانع دارد که مؤمن براى خودش همسرى برگزیند. شاید خدا فرزندى به او عطا کند که با گفتن لااله الاالله زمین را سنگین سازد». در حقیقت زوج ها از طریق فرزندان خود رشته پیوند میان اعضاى یک نسل را به وجود مى آورند. این امر از اهداف اساسى ازدواج است؛ وجود فرزندان به گرمى، پویایى و صفاى کانون خانواده مى انجامد و انگیزه ادامه زندگى را در انسان تقویت مى کند.
7. ارضاء غریزه جنسی :
روشن است که در پرتو ازدواج یکى از نیازها و غرایز مهم انسان (غریزه جنسى) تأمین و به روشى درست ارضا مى شود. با تأمین این نیاز جسمانى، فرد از نظر روانى، ذهنى و اخلاقى به آرامش مى رسد و مسیر بسیارى از انحرافات جنسى و اخلاقى و اجتماعى بسته مى شود.
8. سلامت اخلاقى و اجتماعى جامعه :
با ازدواج موفق و تشکیل خانواده، سلامت اخلاقی و اجتماعی جامعه بالا می رود . زیرا هرچه که انسان را از گناهان فردی دور نماید و از آنطرف موجبات آرامش روحی و روانی فرد را فراهم آورد ، باعث پاکی و سلامتی جامعه و اجتماع می شود.
*** گذشته از نیازها که ضرورت ازدواج را معنی می بخشند ، بنای ازدواج تنها بر رفع ضرورت ها تکیه ندارد ، بلکه علاوه بر آن، بر منافع و فواید دیگری نیز استوار است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود :
1. بزرگ شدن روح : یکی از مهمترین نتایجی که در اثر ازدواج حاصل می شود بیرون رفتن فرد از مدار فردیت خود و شکسته شدن نسبی اما قابل توجه حصار نفسانیت انسان است ، ازدواج توأم با توجه به یک فرد دیگر ـ که تا بحال غریبه بوده و یا حکم نامحرم داشته است ـ می باشد و این امری است مهم ، چرا که تا بحال جوان ما بجز وجود خود و آمال و آرزوهای خود فکری دیگر نداشته است ، اما بواسطه ازدواج ، یک نفر دیگر نیز در مدار برنامه ریزی و توجه او قرار می گیرد و حاضر است از وجود خود و داشته های خود به دیگری نیز عطا کند و بواسطه محبت و دوستی که ایجاد میشود من وجودی فرد گسترش یافته و از مدار صرف خودبینی خارج می گردد و تلاش برای آسودگی ، رفاه و آسایش یک نفر دیگر حکایت از بزرگ شدن روح فرد می کند ،چرا که وی ، یک نفر دیگر را تحت لطف قرار می دهد و بواسطه وی یک نفر دیگر زندگی راحت تری را تجربه می کند .
2. تمرین محبّت کردن : در ازدواج یک اتفاق مهم دیگر می افتد و یا بایستی بیفتد و آن صمیمیت و دوستی بین دو نفر است و این یکی از اهداف مهم دین اسلام است که افراد با هم دوست و صمیمی شوند . خداوند در ازدواج چاشنی یک ارتباط محبت آمیز را با قرار دادن مودت و رحمت بین زوجین قرار داده است ، بنابرین ازدواج یکی از بهترین زمینه ها برای تمرین محبت کردن ـ آنهم یک محبت حلال ، طیب و مهمتر از همه واقعی ـ را فراهم می کند و همین تمرین محبت کردنها ، کم کم انسان و روحش را بزرگتر و رئوف تر می کند .
3. تمرین در ارتباطات : در ازدواج فرد سالها تمرین می کند که رابطه محبت آمیز را چگونه حفظ کند و آن را در حد عالی نگه دارد و این تلاش خود بخود تغییرات عمیقی را در افراد بوجود می آورد؛ وقتی فرد عادت کند سالها به خوبی صحبت کند ، اهل عطوفت و گذشت باشد ، رفتار مهربانی داشته باشد ، اهل خیر و انفاق باشد و آنقدر روحش بزرگ شود که دیگری را برخود مقدم بشمارد یا حداقل به اندازه خودش به او اهمیت دهد ، مطمئناً بعد از گذشت چندین سال ، خواهید گفت این فرد با فرد قبل از ازدواج خیلی فرق کرده و خیلی بهتر شده است .
4. شخصیت مفیدتر و مستقل تر : در ازدواج بدلیل اینکه افراد با واقعیت های زندگی بیشتر مرتبط می شوند و مسئولیت های بیشتری را بر عهده می گیرند ، لذا جسم و ذهن هر دو برای بهبود و رفاه زندگی تلاش بیشتری را می کنند و نتیجتاً فرد از لحاظ فردی از حالت نیاز و وابستگی به سوی استقلال و خودکفایی گام بر می دارد و از لحاظ اجتماعی فرد کم کم از یک وجود مصرف کننده به وجود تولید کننده یا خدمات دهنده در اجتماع تبدیل می شود .
5. ادامه خط سیر بزرگ شدن انسان : آن زمان که فرزندانی هم به جمع زوجین اضافه شوند ، این بار زن و مرد از مقام زوجیت به مقام والدین ارتقا می یابند و چه زحمتها ، تلاشها و کوششها برای اینکه انسانی دیگر به این دنیا قدم بگذارد و رشد و پروش یابد را متحمل می شوند و اگر زمانی زن و مرد به یکدیگر عشق می ورزیدند به این دلیل بود که از همدیگر لذت می بردند ، با آمدن فرزندان ، علاوه بر خود به کسانی دیگر نیز مهر و محبت می ورزند ، اما این دفعه نه به این دلیل که نفعی و لذتی ببرند ، بلکه بدین علت که نفعی برسانند و بهره ای را ارزانی کنند . و در این مقام است که انسانها با کمی توجه به رشحاتی از مفهوم خدا بودن و بنده پروری پی می برند .
*** امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) :
آرام باش، توکل کن، تفکر کن، سپس آستین ها را بالا بزن، آن گاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست بکار شده اند.
موفق باشید. باز هم با ما سخن بگویید.
منبع: www.porseman.com